علیرضا مالمیر نویسنده طنین یاس
در جنگ نهروان هنگامی که حضرت علی(ع) از کنار کشتگان خوارج می گذشتند، فرمودند: وای به حال شما! آن که شما را فریب داد، به شما زیان رساند.
گروهی پرسیدند: چه کسی آنان را فریفت؟
امام(ع) در پاسخ فرمودند: شیطان گمراه کننده، و نفسی که به بدی فرمان می دهد آنان را به آرزوها مغرور ساخت و راه گناه را بر ایشان آماده کرد و به آنان وعده پیروزی داد و سرانجام به آتش جهنم گرفتارشان کرد.
علل انحراف خوارج/حکمت 323نهج البلاغه
از دیر باز وجود مسئله انحرافات فکری مورد بحث و توجه قرار داشت. این مسئله مختص دوران معاصر نبوده،بلکه از خلقت ادم این موضوع خود باعث بوجود آمدن جریان های تاثیر گذار بر روند سیاسی و اجتماعی دوران های مختلف تاریخ بشر بوده است.
برای مثال کشتن "هابیل " به دست برادر خویش "قابیل" برای یک تصور و گمان اشتباه در مورد قبول واقع افتادن قربانی نزد خداوند،خود سرآغاز یکی از انحرافات فکری توسط بشر در تاریخ بوده است.
از دیگر موارد می توان به جریان "گوساله سامری" در قوم بنی اسرائیل در زمان حضرت موسی(ع) اشاره کرد که در زمان غیبت ایشان رخ داد. در میان قوم بنی اسرائیل شخصی به نام "سامری " طی یک جریان از قبل طراحی شده با ساختن یک گوساله از جنس طلا و دعوت مردم این قوم به پرستش این تندیس طلائی موجب انحراف فکری و عملی قوم بنی اسرائیل از راه بندگی و اطاعت پیامبر خدا را فراهم کرد .
تاریخ صدر اسلام هم از این دست انحرافات بسیار به خود دیده است. پس از رحلت پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) بود که فصل تازه ای از انحراف عده ای مسلمان نما در مورد جانشینی ایشان به وجود آمد.
ایجاد شورای سقیفه برای انتصاب جانشین پیامبر، قرائت جدید از دین در بازه زمانی رحلت ایشان تا زمان حکومت حضرت علی(ع) و جریانات پس از ان،بدعت های فکری "معاویه" در زمان حکومت حضرت علی(ع) به جهت تقابل مستقیم و غیر مستقیم با ایشان ،اعلام موجودیت گروه خوارج و از این دست جریانات که جزء نحله های انحرافی و بدعت در اصل دین به شمار می روند.
متاسفانه یکی ازظرفیت های معطل مانده تاریخ پژوهی در عصر حاضر کمرنگ بودن رویکرد نقادانه و تحلیل گرانه به جریان شناسی این انحرافات فکری و عملی به صورت دقیق و کارشناسانه است که باعث محجور ماندن این موضوع اساسی شده است. جای دارد دین پژوهان و مورخین نسبت به شناخت جریان و آسیب شناسی این انحرافات و بدعت های فکری در مبانی دینی اقدامات شایسته ای انجام دهند و مرزبندی روشن و شفافی را در تفکیک عقاید باطل و آرای حقیقی ایجاد کنند.
خوارج مولود کج اندیشی و بدفهمی درقرائت سطحی از دین
از مهمترین و تاثیر گذارترین مکاتب و نحله های انحرافی در زمان حکومت حضرت علی(ع) می توان به جریان سیاسی و اجتماعی گروه بنیادگرای "خوارج" اشاره کرد. تاثیرگذار بدین جهت که پیروان این گروه منحرف ، بیشترین تاثیر منفی را برجریان اسلام اصیل داشتند.
این گروه با اندیشه های دگم خود اسباب سقوط و به قهقهرا کشیده شدن بخش اعظم جامعه اسلامی را فراهم کردند. اندیشه های باطل و پوچی که نه فقط در ان روزگار بلکه در قرن های بعدی و در دوران معاصر ما در قامت گروه های تندرو (سلفی گری) بروز و ظهور کرده است .
"خوارج"به گروهی از مسلمان گفته می شود که پس از پیامبر و در دوره حکومت امیر مومنان پس از جنگ "صفین" و ماجرای "حکمیت "بوجود آمده و برنتیجه حکمیت که خودشان در شکل گیری آن نقش داشتند، معترض بوده و در مقابل حضرت علی(ع) صف آرایی کرده و به آشوب دست زدند.
پیامبر اکرم پیدایش آنها را که مشکل فکری داشتند؛ پیش بینی کرده بود. همچنین امیر مومنان علی(ع) جنگ و کشتن آنان را پس از خود منع فرمود."استاد مطهری "در مورد این گروه انحرافی می گوید: خوارج نه جزء مهاجرین بودند و نه انصار که پیامبر آنها را تربیت کرده باشند، بلکه انسان هایی بودند که هیچ تربیت اسلامی نداشتند.
مهمترین علت انحراف خوارج را می توان بی سوادی و کم فهمی آنها دانست زیرا به زعم باطل خود کوچکترین انحراف و گناه هر کسی را به خروج از دین و کفر تفسیر می کردند و به نقل از حضرت علی (ع) آنها بر اثر کجروی های خود به تدریج، تبدیل به تیرهای شیطان شده و شیطان توسط آنان اهداف خویش را عملی می ساخت.
این گروه به واسطه همین جمود فکری و کم عقلی و تعصب بیجا بود که فهم درستی از دین نداشتند وچون مردمی عوام بودند سخت بر همان چیزی که علم داشتند پافشاری می کردند و دین را همان چیزی می دانستند که خودشان درک می کردند(تفسیربه رای)حتی اگر ان موضوع با مبانی دین هم مخالف بود به خاطر تعصب خشک و بیجا به شدت از آن دفاع می کردند.
این گروه بنیادگرا اگرچه اسلام را پذیرفته و اعتقاد به دین خدا و قرآن داشتند ولی فاقد تربیت اسلامی بودند .خوب می دانیم! دین تنها عبادت ، خواندن نماز ،دعا و قرائت قرآن نیست ؛ بلکه اینها تنها وظیفه انسان درمقابل خداست. در واقع آنها فهم بسیار سطحی و قشری از دین داشته به ظواهر احکام اسلام سخت پایبند بودند و از طرفی فاقد معرفت ،بصیرت و تحلیل درستی از عباداتی بودند که به شکل افراطی آنرا انجام می دادند. اینان قادر به تفکیک میان ظاهر و باطن قرآن نبودند، لذا دچار انحراف شدند و با حضرت علی (ع)به مبارزه برخواستند.
خوارج در واقع ماهیت دین را نفهمیدند و در شناخت فهم آن اطلاعات کافی نداشته و به راه اشتباه رفتند . اینان عموم مسلمین را کافر و یا جزء خطاکاران می دانستند و ریختن خونشان را حلال شمرده و جنگ علیه مسلمانان را جهاد علیه کفار بدتر از "یهود ، نصاری و مجوس "می دانستند و اعتقاد داشتند که مسلمانان حقیقی تنها خودشان هستند.
عامل مهم دیگر که در انحراف آنان تاثیر داشت دگر گونی وضع اجتماعی پس از پیامبر و حاکمیت منحرف جامعه بود که نتوانست فهم درستی از دین به مسلمانان ارائه دهد و سنت و روش پیامبر و آیات قرآن را درست تبیین کند. برداشت آنان ازدین درست به برداشت های ناصواب و اجتهادهای خلفای پس از پیامبر برمی گشت.
خوارج تفکری مسموم که در جامعه اسلامی دست و پا می زند!
حضرت علی(ع) نسبت به اهداف این جماعت کوردل آگاهی کامل داشت و اعلام فرمودند:جنگ من با خوارج را رسول خدا (ص) مطرح فرمود،من جایگاه نبرد را، و تعداد کشتگان آنها را مى دانم ، و اندازه فراریان آنها را اطّلاع مى دهم .(الگوهاى رفتارى امام على (علیه السلام)، جلدپنجم/محمددشتی)
"عبدالرحمان بن ملجم " یکى از فراریان گروه خوارج بود که پس از جنگ "نهروان" به مکه رفت و در آن جا بر ضد حکومت حضرت على(ع) فعالیت مى کرد. خوارج در جنگ صفین جزو لشکریان حضرت على(ع) بودند و با معاویه مى جنگیدند. آنها کم کم مخالفتشان را با جنگ نشان دادند مسأله حکمیت را پدید آوردند. خوارج با این که طرفدار پایان جنگ بودند و خود عامل به وجود آمدن صلح با معاویه محسوب مى شدند اما پس از حکمیت و تعیین معاویه از طرف "عمر و عاص" و" ابوموسى اشعرى"به عنوان خلیفه با آن مخالفت کردند. آنان از حضرت على(ع) خواستند که دوباره با معاویه وارد جنگ شود؛ اما حضرت على(ع)به پیمانى که داده بود وفادار ماند و پیشنهاد خوارج را نپذیرفت. از این جا بود که خوارج به یک گروه معترض در برابر حکومت حضرت على(ع) مبدل شدند و جنگ نهروان را به وجود آوردند. در جنگ نهروان اغلب خوارج کشته شدند به جز تعداد اندکى از جمله "عبدالرحمان "که به مکه فرار کردند. این گروه به مرور زمان گسترش پیدا کرد و داراى مذهب فکرى و اعتقادى شد.
عامل عمده اى که ابن ملجم را وادار به شهادت حضرت على(ع)کرد، انحراف فکرى و اعتقادى او بود. چون خوارج، حضرت على(ع)را عامل نابسامانى هاى مسلمانان، جایز القتل مى دانستند که "ابن ملجم" جزو این گروه بود از این رو "عبدالرحمان "در مکه تصمیم به کشتن حضرت على(ع) گرفت و به همین منظور روانه کوفه، مرکز حکومت على(ع) شد.
آنچه علاوه بر نا آگاهى و انحراف فکرى "ابن ملجم" او را به اجراى این تصمیم تشویق و ترغیب پیشنهادات و تحریکات "قطام "بود. قطام دختر جوانی و زیبایی که با خوارج همفکر بود و در اثر تحریک او ؛ ابن ملجم برای به شهادت رسانیدن حضرت علی ع انگیزه بیشتری پیدا کرد .
و در کلام ارزشمند دیگر امیرمومنان علی(ع) از آینده خوارج و تداوم تفکر انحرافی این گروه صحبت کردند و فرمودند :
"کَلاّ واللّه اِنَّهُم نُطَف فى اَصلاب الرِّجالِ وَ قَراراتِ النِّساء، کُلّما نَجم مِنهُم قَرن قُطِعَ حَتّى یَکوُنُ الا خِرهُمُ لصُوصَا سَلاّبین" .(نه سوگند به خدا هرگز خوارج نابود نشده اند، آنها نطفه هائى در پشت مردان و رحم زنان باقى مى مانند امّا هرگاه سر برآوردند سرکوب مى شوند تا اینکه سرانجام به دزدى و راهزنى روى مى آورند.) .(الگوهاى رفتارى امام على (علیه السلام) ، جلدپنجم/محمددشتی)
آری و اینگونه بود که تفکر مسموم و انحرافی خوارج - گروهی که به علت نداشتن بصیرت - در مواجهه با مسائل و داشتن نگرش قشری به مبانی دینی اسلام ضربات مهلکی به پیکره دین وارد آوردند. درحالی که فکر می کردند موجبات رضایت خداوند را فراهم کرده اند؛ منجر به شهادت مردی شدند که فخر تمام کائنات بود.
مردی که ولادتش در کعبه و شهادتش در محراب مسجد بود. مردی که "جرج جرداق "مسیحی درموردش اینگونه می گوید :...فماذا علیک یادنیا لوحشدت قواک فاعطیت فی کل زمن علیا بفکره وقلبه ولسانه وذی فقاره...؟ ای دنیاتوراچه می شد که درهرزمان نیروهای خودت را جمع میکردی وبه ما یک علی تحویل میدادی،باهمان فکرعلی،قلب علی،ذوالفقارعلی،کمالات علی...
اری عدول از مسیر حق و ولایت منجر به منحرف شدن است. اگر در یک خط راست یک میلیمتر و یا کمتر تغییری ایجاد ود در امتداد آن خط و ه رچه به پیش برود ده ها و حتی صدها متر انحراف از مسیر حاصل می شود.
اینک با گذشت بیش از هزار سال از تاریخ اسلام، شاهد وجود نحله های منحرف اعتقادی خوارج در قامت تفکر وهابیت ،سلفی گری ،"القاعده "و "طالبانیسم "در دوران معاصر هستیم که با جمود فکری و بنیادگرائی محض و با تغییر مسیر اسلام اصیل تیشه به ریشه تفکرات اسلام ناب می زنند. به راستی که اینان سلف ناخلف همان خوارج و ابن ملجمی هستند که سحرگاه 21 رمضان سال 40 هجری با نیت قرب?ة الی الله! شمشیر کین بر فرق اسلام ناطق فرود آورده و برای خودشان بهشت را ضمانت می کنند.
آنجاست که بی بصیرتی ماوای شان و انقباض فکری روزیشان است که از دین جز پوست ظاهری هیچ نمی دانند و به خاطر نداشتن بصیرت بنده شیطان و آلت دست او شده، از بیرق حق و حقیقت دور و دورتر می شوند ؛ چه زیبا فرمود :«الا ولایحمل هذا العلم الا اهل البصر والصبر»